داستان شب (روباه و لک لک)

یکی بود یکی نبود.توی جنگل سرسبزی حیوان های زیادی در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند.بین حیوان های جنگل روباهی زندگی میکرد که عادت داشت همه را مسخره کند.از قضای روزگار در همسایگی روباه لک لکی زندگی میکرد که تا ان روز روباه نتوانسته بود عیبی از ان پیدا کند تا بتواند ان را مسخره کند.                                     

یک روز روباه نصمیم گرفت خودش موقعیتی را درست کند تا لک لک کاری از دستش برنیاد و روباه بتواند مدتی ان را مسخره کند و بخنده.بنابراین پیش همسایه رفت و پس از سلام و احوالپرسی به ان گفت:((ما مدتی است که در همسایگی هم زندگی می کنیم اما تا به حال تو به خونه ی من نیومدی.می خواهم سوپ مخصوص روباه ها را برات بپزم )).

لک لک با وجود این که ان را خوب می شناخت و می دانست ان همه را از خودش میرنجوند نخواست دلش را بشکوند و دعوت ان را پذیرفت.فردا ظهر لک لک به خانه ی روباه رفت. بوی سوپ همه جا پیچیده بود و دهن لک لک حسابی آب افتاده بود و از گرسنگی دلش ضعف رفت.وقتی غذا آماده شد روباه بدجنس سوپ را توی دو بشقاب تخت کشید و سر سفره آورد و به لک لک تعارف کرد تا بخورد. اما لک لک بیچاره با ان نوک بلندش هر کاری کرد نتوانست حتی ذره ای از ان غذا بخورد.

روباه غذای خودش را تمام کرد و شروع کرد به خوردن غذای لک لک و در تمام این مدت به لک لک می خندید. لک لک بیچاره گرسنه به خانه برگشت و از این که مورد تمسخر روباه قرار گرفته بود بسیار ناراحت و دل شکسته بود.                         

از فردای ان روز روباه حیوان ها را دور خودش جمع می کرد و از لک لک و این نتوانسته بود غذاشو بخورد تعریف می کرد و دست می زد و می خندید و بقیه هم با او شروع به خندیدن میکردند.

لک لک تصمیم گرفت تا کار روباه را تلافی کند تا شاید دست از این کار ها بردارد.بنابراین به خانه ی  روباه رفت و او را به مهمانی دعوت کرد.روباه خوش خیال که تصور می کرد لک لک با این کار می خواهد دل ان را بدست بیاورد پذیرفت و فردا ظهر به خانه ی لک لک رفت.

لک لک غذای خوشمزه ای پخت و ان را توی ظرف لوله مانندی ریخت که بلند و باریک بود و فقط نوک لک لک می توانست داخل ان برود و از غذای داخلش بخوره.روباه هر کاری کرد نتوانست بخورد و خجالت زده نشست.اما لک لک غذاشو خورد.   

روباه از شرمندگی سرشو پایین انداخت و از لک لک معذرت خواهی کرد و قول داد دیگه هیچ وقت هیچ کسی را از خودش نرنجونه.                             

نتیجه اخلاقی:مسخره گر سخت کیفر میشود