یک ده دقیقه ای هیچی نگفت.
-متاسفم.تو این چند روز خیلی اذیتتون کردم حالا هم اگه ناراحت باشین حق دارید.
ماهان:اشکال نداره اگر هم دوباره این پسره اذیتتون کرد به من بگید.
حرفی نزدم.
صورتم را کردم طرفش- ماهان باید پانسمان شه
ماهان: نه چیزی نیست خوب میشه
- من نگرانتم
ماهان:هیچی نیست
-بزن بغل
ماهان: چرا؟
-بزن بغل
زد بغل از تو کیفم وسایل پانسمان را برداشتم و زخمشو بستم
-درد نداری
ماهان: نه دستتون درد نکنه.
و دوباره راه افتاد.
دو سه دقیقه ای حرفی نزدیم ، که من سکوت را شکستم -ماهان می خواستم یک چیزی بهت بگم
من من کردم دست پاچه شده بودم.
-ممم من دوست دارم
ماهان:چی
-ماهان من دوست دارم یعنی داشتم.دیگه نمی خواهم برم خارج بیا زندگی بسازیم
ماهان:ولی ما قرارمون چیز دیگه ای بود.
-چرا پافشاری میکنی مگه دوستم نداری؟
ماهان:من من نمی خواهم زندگی تونو نابود کنم.
-چرا نابود کنی تو که کاری نکردی؟
ماهان:من بیماری قلبی دارم.
دستام لرزید پاهام سست شد-چی گفتی
ماهان نمی خواهم باعث مختل شدن زندگیتون بشم.
سرم را کوبوندم به شیشه ی ماشین یاد مامان بزرگ افتاده نکنه ماهانم....
-من فقط میخواهم با هم زندگی کنیم.
ماهان: خواهش میکنم به من دل نبندین من کسی نیستم که بخواهید دوستش داشته باشید.
-ماهان من از همون اول که دیدمت عاشقت شدم مگه تو از من بدت میاد
ماهان: به هیچ وجه این طور نیست من فقط نمیخواهم زندگیتونو نابود کنم
-زندگی من بدون تو نابود میشه چرا نمیفهمی
از ماشین پیاده شدم ماهان هم از ماشین پیاده شد آمد سمتم
ماهان:صبر کنید تنها نرید ، با هم مریم
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خانه
ماهان:رایا خانم
هیچی نگفتم.
ماهان:رایای من، ببخشید اشتباه کردم منم خیلی تو رو دوست دارم
یهو با این حرفش ذوق مرگ شدم-دوستم داری
ماهان: من بخاطر خودت گفتم طلاق بگیریم خودتم که میدونی
-میدونم اما با هر شرایطی که شده میخواهم باهات زندگی کنم
ماهان: مطمئینین
-مطمئین تر از همیشه هستم
ماهان:باشه هر طور صلاحه
از خوشحالی میخواستم بال در بیارم.
از خوشحالی میخواستم بال در بیارم.
آهنگ گزاشتم و زیر لب زمزمش میکردم
تو ای قرار بیقراریای من بگو کجایی ♬♫♪
بسوزد این دلم چو شمع تا سحر از این جدایی !!..!!
دلم گرفته از هوای بی کسی بمان نگارا ♬♫♪
تو آمدی با خودت ربوده ای قرار ما را!!..!!
بمان کنارم که بیقرارم در این شبانم ♬♫♪
ببین شکستم به گل نشستم در این زمانم!!..!!
بیقرار توام به خواب هر شبم در کنار توام ♬♫♪
چه عاشقانه در انتظار توام بیا بمان کنارم!!..!!
بیقرار توام به خواب هر شبم در کنار توام ♬♫♪
چه عاشقانه در انتظار توام بیا بمان کنارم!!..!!
آهی من از غم تو میکشم آهی چرا دگر مرا نمیخواهی!!..!!
چه خواهم از تو جز نگاهی ♬♫♪
راهی نمانده تا رسیدنت پاییز تو را دوباره دیدنت!!..!!
بازا تویی که بهترین گناهی ♬♫♪
بیقرار توام به خواب هر شبم در کنار توام!!..!!
چه عاشقانه در انتظار توام بیا بمان کنارم ♬♫♪
بیقرار توام به خواب هر شبم در کنار توام!!..!!
چه عاشقانه در انتظار توام بیا بمان کنارم ♬♫♪
یک چند دقیقه ای گذشت که رومو طرف ماهان کردم: حواست هست که میریم فردا ماه عسل
ماهان:از این به بعد هرچی شما بگید. بریم خانه ی ما نهار مامان بابا را هم دعوت کنیم بیان
-مزاحم نشیم یکدفعه اول از بابات اجازه بگیر بعد
ماهان:عرض خدمت شما که پدر من همیشه منتظر مهمونه تازه شم غذا درست میکنم انگشتاتو بخوری.
-تبارکلالله احسن ال خالقین
رفتیم خانه ی ماهانینا کل خانه بوی غذا میامد.
به پدر ماهان سلام کردم. و زنگ زدم به مامان ستاره که بیان اینجا.
-ماااااهان
ماهان: جون دلم
-میگم من برنج میزارم تو برو دوش بگیر
ماهان: چشم
-راستی خواستم بگم رفتم تو اتاقت اجازه دارم دیگه
ماهان:چرا که نه
ماهان رفت حمام رفتم تو اتاقش کل اتاق پر از آیه های قرآنی و عکس شهدا بود.
رفتم سمت کمدش پر از کت شلوار های خوشگل و یک عبا و عطر خوشبوی ماهان بود.
رفتم حیاط ماهانینا چه صفایی داشت دور تا دور حوض خونشون پر از گل شمعدانی بود و توی حوض ماهی های قرمز بودن.
صدای زنگ در به گوش رسید فکر کنم مامانینا بودن در را باز کردم.
یکدفعه دیدم عالی بخته یعنی همه ی این راه را تعقیبمون کرده .
ادامه دارد...